میی کو ترا میرهاند ز مستی


حلالت از آن می خرابی و مستی

بت تست نفس تو در کعبهٔ تن


خلیل خدایی، گر این بت شکستی

عروس جهان را وفایی نباشد


به آخر بدانی که: دل در که بستی؟

نبینی به خود غیر ازین صوت و صورت


چه گویم؟ زهی! غافل از خود که هستی

تو آنروز گفتم: به منزل نیایی


که همراه میرفت و خوش می نشستی

در این باغ کش میوه زهرست یکسر


چه تریاک بهتر ز کوتاه دستی؟

چو باد ار طلب میکنی سرفرازی


منه دل برین خاک و بگذر، که رستی

خدای تو آن چیز مخصوص باشد


خدا را گر از بهر چیزیی پرستی

بلندی که میجویی آنروز یابی


که چون اوحدی رخ بپیچی ز پستی